«ــ جهان را که آفرید؟»

«ــ جهان را؟
من
آفریدم!
بجز آن که چون من اش انگشتان معجزه گر باشد
که را توان آفرینش این هست؟

جهان را
من آفریدم.»

«ــ جهان را
چگونه آفریدی؟»

«ــ چگونه؟
به لطف کودکانه ی اعجاز!

به جز آن که رویتی چو من اش باشد
(تعادل ظریف یکی ناممکن
در ذروه ی امکان)
که را طاقت پاسخ گفتن این هست؟

به کرشمه دست برآورده
جهان را
به الگوی خویش
بریدم.»



مرا اما محرابی نیست،
که پرستش من
همه
«برخورداربودن» است.
مرا بر محرابی کتابی نیست،
که زبان من
همه
«امکان سرودن» است.
مرا بر آسمان و زمین
قرار
نیست
چرا که مرا
منیتی در کار نیست:
نه منم من.
به زبان تو سخن می گویم
و در تو می گذرم.

فرصتی تپنده ام در فاصله ی میلاد و مرگ
تا معجزه را
امکان عشوه
بردوام ماند.

۳ تیر ۱۳۶۲

© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو